سال 922 میلادی. «احمد بن فضلان» عرب، دل باخته ی زنی شده که نباید؛ بنابراین او را به شمال که وحشی و بدوی است، می فرستند. پس از آن که گروه «احمد» به وایکینگ ها بر می خورند و با آنان رابطه ای دوستانه برقرار می کنند، پسرکی خود را به اردوگاه شان فرا خواند «وندول» ها، موجودات هیولا صفت «میست»، به زادگاه آنان حمله کرده و هر که را سر راه خود می بینند، می کشند و می خورند…
اکشنتاریخیماجراجویی
بزرگوار
چرا گزینه اسپویل رو فعال نکردید!؟
گذاشتن دیدگاه در اینجا برای کمک به کاربران در برگزیدن یک اثر برای تماشا یا نقد و بررسی است.
اگر پیام شما به هر روشی و هر اندازه به لو رفتن داستان میانجامد، باید نشان اسپویل را روشن کنید تا کاربر به طور ناخواسته از آن اگاه نشود!